عشق ممنوع



امروز3شهریور1398

اولین روزی که باهم حرف نزدیم.

زمان هرثانیه درحال گذر است وتنها واژه هاست که ازعمق وجودم جاریست. واژه هایی که وجودم را دربردارد.این وجودم است که از عشق سرشاراست قدم به قدم نزدیک عشق خواهم شد ولی عشق هرلحظه دورتراز من.

دیروز ظهر که ازپیشم رفتی به اعماق وجودم پی بردم که من یک دیووانه تنها هستم وتمام دنیایش یک واژه است عشق تو شایداین حرفی که دارم میزنم بچگانه باشد ولی این حرف دلمه وفریادش میزنم.

قلبم راخواهم شکافت وباقطره قطره خونم مینویسم که دوستت دارم.

مهربانم زهره جانم هورااین دوری وجدایی برایم خیلی سخت ودرد آورست چون هیچ سرپناهی برای دلم ندارم ومطمئنم توام همین حس روداری ازجدایی نمی گویم که این برایم تنهادرد است.

من از چشمان مهرافزونت سخن می گویم .

ازان بیان دلنشینت.ازان چهره گرمت.ازان دل بزرگت.

ستایش توبرام هنری ارجمند است که از قلمم جاری میشود.

لحظه لحظه جهان درگذر است وتو حتی لحظه ای صدایم رانمیشنوی.

حال زندگی من شب تاریکی است که ماه تابناکش درقسمتی دیگرازدنیایش هست و انجا راروشن کرده.

اینها همه درد است حرف دلت رابه کسی نگویی وکسی به دادت نرسدوتنها قلم و کاغذ سفیدی است که درد نهفته ات را درک میکند حسی دارم این روزا که ارامشم را سلب کرده.

ارامشی ابدی که هرلحظه بهش احتیاج دارم هر شب گذری دارم در کوچه های یاد تو.

کوچه های تنگ و تاریک ولی کوچه پس کوچه ها روشنی عشق من و تو جلوه زیبایی به منظره ان کوچه داده ولی افسوس که برگ درختانش زردشده واین خبر از امکان بازگشت ان روزها نیست و افسوس نقطه امید به ان جوی کنار کوچه های بی کسی ماست که خبر از زندگانی دوباره میدهد عشق من تمام بند بند وجودم سرشار از یاد توست.

من باان یاد زنده ام و زندگی میکنم خسته ام از این انتظار ، سخته ام ازبی خبر بودن از تو، ازتویی که مرا در راه نفسگیر زندگی همیشه همراهی میکنی، ازتویی که هوای دلم را بارانی میکنی مثل یک روز بارانی ، به لطافت همان بارانی که من عاشقانه دوستت دارم امشب نیز مثل همه شبها ، دلم دارد درونش حرفها ، بیا تا فرار کنیم از همه غمها ، بیا تا بشکنیم این سد را در بینمان میدونم که توام نیز حال منو داری ، یک درد مشترک


عشق ممنوع

چقدر امشب دلم گرفته، سه شبه ازت خبری ندارم وتو بازم کنارم نیستی و به جای تو به عکس  هی نگاه میکنم.

جایی روهم ندارم که حداقل بیام اونجا و باهات دردو دل کنم. کجایی عزیزم کجایی که دل حمیدت گرفته! دلش هوای تورو کرده. هوای آغوشات، بوسه هات.

همه میدونن یه عاشق فقط کنار عشقشه که احساس ارامش میکنه  واقعا هم همینطور هم هست.

دلم بدجوری هواتو کرده. زهره جونم خیلی دوست دارم .


عشق ممنوع

 

نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم!
نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند!
آن عشقی که میگویند تو نیستی ، تو معنایی بالاتر از عشق داری و برای من تنها یک عشقی!

از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب به آن خیره میشدم!
باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده !
قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ، ماندن خاطره هایی که مرور کردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند!
و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم ، و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام است
پایانی ندارد زندگی ام با تو ، آغاز دوباره ایست فردا در کنار تو ، فردایی که در آن دیروز را فراموش نمیکنم ، آنگاه که با توام هیچ روزی را فراموش نمیکنم ، که همه آنها یکی از زیباترین روزهاست و شیرین ترین خاطره ها ، و گرم ترین لحظه ها !
سر میگذارم بر روی شانه های تو ، آرامش میگیرم از صدای تپشهای قلب تو ، دلم پرواز میکند در آسمان قلبت ، میشنوم صدای تپشهای قلبت ، اوج میگیرم تا محو شوم در آغوشت !

تا خودم را از خودت بدانم ، تا همیشه برایت بمانم ،چه لذتی دارد تا صبح در آغوش تو بخوابم!
تا ببینم زیباترین رویاها ، فردا که بیدار میشوم حقیقت میشود همه ی رویاها !
و اینجاست که عاشق خیالات با تو بودن میشوم ، و به عشق این خیالات دیوانه میشوم !
حالا من لیلایم و تو مجنون من ، همیشه میمانیم برای هم ، و میسازیم یک قصه ی عاشقانه دیگر با هم !
بر میگردیم به دیروزی که گذشت ، خاطره ی شیرین فردا بدجور به دل نشست !
و میدانیم زندگی مان عاشقانه خواهد گذشت ، هم دیروز و امروز و هم فرداهایی که خواهد رسید!

خیلی دوستدارم عشق جانم


عشق ممنوع

زهره جانم

میپرستمت بی آنکه باشی

 

معنی عشق همین است.

 

تودرخیال باشی

 

ومن دربرزخ خود

 

برزخی که آتشش جنس عشق توست

 

گلایه ای ندارم چون تو درسختی زیباترینی

 

زیبا همچون ماه که از فرسنگها فاصله دلبری میکند.

 

درست است نامت که می اید

 

دلم میلرزد

 

ولی وقتی نباشی مطمئن باش

 

که از تب این عشق همیشه لرزانم.

 

تامی توانی نزدیک باش

 

بگذاراین دل

 

طعم وجودت را بچشد

 

گدایی نباشم که دست به دامان مردم شوم

 

نمیخواهم رسوای عالم باشم برای یک لقمه عشق تو


عشق ممنوع

 

دیشب که دیدمت دل تو دلم نبود یه حال عجیبی داشتم

دوستداشتم فقط نگاهت کنم اخه دلم خیییییییییلی برات تنگ شده بود

انگار تمام دنیارو بهم داده بودن تو اون لحظه

ديشب چشام روهم گذاشتم و یه آرزو تودلم کردم 

آرزويي هر چند بچه گانه

هر چند از روي دل

هر چند که میدونم شایدبه آرزوم نرسم

ولي حتي اگر به آرزومم نرسم٬

بازم کنارت میمونم

من تا آرزوها و هر جا که درها را باز کني با تو هستم و خواهم بود 

هرگز تو رو فراموش نمیکنم زهره جانم 

حتي اگه فاصله ها باعث دوري وجدایی ما بشه

هميشه در دلم خواهي ماند

جايي که جاي هيچ کسي نيست بجز تو

و هيچ کسي نميتونه جاي تو رو در دلم بگيره.

نگاه معصومت در ياد من هميشه جاويد خواهد ماند

براي هميشه. خیلی دوستدارم عشق جانم

 


عشق ممنوع

آخرین جستجو ها

اینجا همه چی هست تبریز 118 رسول مهربان شاعر و داستان نویس نودهشتیا|سایت98ia ENG POOL GROUP وب سایت باران عروسکی عکس و کلیپ 38 معرفی کالا فروشگاهی فروشگاه اینترنتی